أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى

آیا انسان ندانست که خداوند همه ی اعمالش را می بیند!؟

أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى

آیا انسان ندانست که خداوند همه ی اعمالش را می بیند!؟

مشخصات بلاگ
أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى
پیوندهای روزانه

 


  طاقتم تاب شد و از تو نیامد خبری

 

                                                      جگرم آب شد و از تو نیامد خبری

 

             عاشقانی که مدام از فرجت می گفتند

 

                                                      عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری

                                                                                

نذر ظهورش صلوات


 

دو چیز را هرگز از یاد مبر

خدا را، مرگ را

دو چیز را همیشه از یاد ببر

اگر به کسی خوبی کردی و اگر کسی به تو بدی کرد

دنیا دو روز است

یک روز با تو و یک روز علیه تو

روزی که با توهست مغرور نشو و روزی که علیه توهست صبورباش.

 

شب بود اولین شب پیش هم بودن. زنان خسته از هلهله ی یک شب طولانی به خانه برمی گشتند. همه ی آنها که برای بدرقه ی عروس تا درگاه خانه ی داماد آمده بودند، حالا دیگر دور شده بودند. آن همه هیاهو و همهمه ی عروسی، ناگهان خوابیده بود، همه رفته بودند، فقط سکوت بود که هنوز نرفته بود. آنجا درست بین دوتائیشان نشسته بود و نمی خواست تنهایشان بگذارد

 به چه فکر می کنی فاطمه جان؟

صدای علی بود که سکوت را واداشت به گریزد.

فاطمه به دورها خیره بود، به نوری که از مهتاب پشت پنجره به درون می ریخت. همان طور که امشب از خانه ی پدرم به خانه ی شما آمده ام، یک روز یا یک شب از خانه ی دنیا به آخرت خواهم رفت. سکوت، چون هاله ای دوتائیشان را بغل می کند. لای مهتاب اتاق، هر دو به سفر می اندیشند. به او که در پایان راه منتظر هردوشان ایستاده است.

عشق کوچک در لابلای عشق بزرگ گم می شود. عشق بزرگ دوباره عشق کوچک را برمی گرداند، دوباره آن را می گذارد در قلب های مسافر.

فاطمه ناگهان به چشمهای مردش خیره می شود. هر دو نگاه از شعله های عشق پرند؛

علی! انگار نمی خواهد جواب دهد تا او دوباره صدایش کند:

علی! تو را به خدا!

می آیی امشب را نماز بخوانیم؟ می آیی با هم تا صبح خدا را بخوانیم؟

گفت: بعضی هم قدمها می روند در جاده هایی که آنها را به هم می رساند، یکیشان می کند.

                                                   برگرفته از کتاب خدا خانه دارد.

هرگز چیزی از شوهرش نخواسته بود. نه که دلش نخواسته باشد، اما همیشه ترجیح داده بود فاطمه شرمنده دلش باشد، تا علی شرمنده فاطمه، این فقط سفارش پدرش نبود، خودش می ترسید شرمنده همسرش را ببیند. این گونه بود که علی با دیدنش همه غم ها را از یاد می برد اما این بار با همیشه فرق داشت. فاطمه به شدت بیمار بود و علی برای بار سوم از او خواسته بود آنچه میل دارد بگوید تا مهیا کند. دوبار از بیان خواسته اش امتناع کرده بود ولی این بار علی او را به حق خودش قسم داده بود. علی کم در دلش عزیز نبود، پس دهان گشود: انار

 علی برای برآوردن نخستین خواسته همسرش از خانه بیرون رفت. چه لذتی داشت دیدن فاطمه هنگام دیدن انار.

بالاخره انار خوشبخت خریده شد و علی به سمت خانه به راه افتاد. بین راه صدایی شنید. بیماری در گوشه خرابه ای می نالید. جلو رفت. سرش را به دامن گرفت و او را نوازش کرد؛

و پرسید: چه میل داری؟ و برای بار اول شنید: انار

چه باید می کرد؟ بین خواست فاطمه و خواست خدا از حلقوم این مرد برخاسته بود کدام را انتخاب می کرد؟ انار را به دو نیم کرد. نیمی برای فاطمه و نیمی برای خدا. نیمه خدا را کم کم در دهان پیرمرد گذاشت. پس از آن دوباره پرسید: چیزی میل داری؟ و شنید نیمه دیگر انار.

اما این سهم فاطمه بود، آن هم برای برآوردن نخستین خواسته اش.

باید انتخاب می کرد بین فاطمه و خدا. فاطمه از او بود، مثل خودش بود. پس با فاطمه همان کرد که با خودش می کرد. بین خدا و خود، البته خدا.

نیمه دیگر انار را هم به پیرمرد داد و با همان حال روانه خانه شد. خدا به علی رحم کرد یا فاطمه نمی دانم؟

کدام سخت تر است؟ مردی شرمنده همسرش شود یا زنی شرمندگی شوهرش را ببیند؟ وارد خانه شد و فاطمه را مشغول خوردن انار دید. اگر علی خدا را فراموش نکرده، خدا چرا باید علی را فراموش کند؟ پس خدا هم با علی مثل خودش معامله کرد. ظرف اناری از طرف علی برای فاطمه فرستاد نه علی شرمنده شد نه فاطمه شرمندگی علی را دید.


 

اسلام مرد را قوام و زن را ریحان می داند. این نه جسارت به زن است نه جسارت به مرد. نه نادیده گرفتن حق زن اسن نه نادیده  گرفتن حق مرد، بلکه درست دیدن طبیعت آنهاست. ترازوی آنها هم اتفاقا برابر است، یعنی وقتی جنس لطیف و زیبا و عامل آرامش و آرایش   معنوی محیط زندگی را در یک کفه می گذاریم، و این جنس مدیریت و کارکرد ومحل اعتماد و اتکابودن وتکیه گاه بودن برای زن را  هم در کفه دیگر ترازو می گذاریم، این دو کفه باهم برابر می شوند، نه آن بر این ترجیح دارد و نه این بر آن.

 

خطبه عقد مورخ22/12/78

همسرم! اولین شاه بیت زندگیم هستی، امید که قصیده مهرمان همواره باهم سروده شود.

همسرم! بخشش دستانت را به گرمی نگاهم  هدیه بخش.

 

در روایات داریم "المرأه ریحانه"، زن گل است. حالا شما ببینید، اگر مردی با یک گلی با خشئنت و بی اعتنایی رفتار کند و پاس گل بودن او را ندارد، چقدر ظالم و بد است. مثل تحمیل کردن، زیاده روی کردنزیاده خواهی کردن مردها از زنها، توقعات بی جا و زیادی.

"المرأه ریحانه و لیست بقهرمانه" قهرمان یعنی همین کارپرداز امروز زندگی... این زن، کارپرداز شما نیست که همه کارهای زندگیتان را روی دوش او بگذارید و بعد هم از او مؤاخذه کنید. نه! این یک گلی است در دست شما...

حتی اگر دانشمند یا سیاست مدار باشد، در بحث معاشرت خانوادگی او گل است.

خطبه عقد مورخ 28/06/79

این طور نیست که بگوییم همه جا خانم باید از آقا تبعیت کند، نخیر. چنین چیزی نه در اسلام داریم و نه درشرع.{الرجال قوامون النساء} معنایش این نیست که زن بایستی د رهمه ی امور تابع شوهر باشد. نه! یا مثل برخی از این اروپا ندیده های بدتر از اروپا و مقلد اروپا، بگوییم که زن بایستی همه کاره باشد و مرد باید تابع باشد. نه این هم غلط است. بالاخره دوتا شریک و دوتا رفیق هستید. یک جا مرد کوتاه بیاید ،  یکجا زن کوتاه بیاید. یکی اینجا از سلیقه و خواست خود بگذرد دیگری در جای دیگر، تا بتوانید با یکدیگر زندگی کنید.

خطبه عقد مورخ19/1/78

همسرم! چله نشین رسوای عشق توأم تا مبعوث قلب و اندیشه ات گردم.

 

همسرم! به یاد عطش ساقی خواهم ماند و تورا از مهرم سیراب خواهم ساخت.

 

زن وقتی به مرد نگاه می کند، با همان چشم محبت و عشق، او را در نقش یک تکیه گاه می بیند که می توان از نیروهای جسمی و فکری او برای پیشبرد کار زندگی استفاده کند، مثل یک موتور.

وقتی به زن نگاه می کند، به چشم مظهر انس و آرامش می نگرد. که می تواند به انسان آرامش بدهد. اگر مرد نقطه اتکا در زمینه مسائل ظاهر زندگی است ، زن هم به نبه خود نقطه اتکا است برای مسائل روحی و معنوی زندگی. دریایی است از انس و محبت می تواند مرد را در این فضای سرشار از محبت از همهع ی غصه ها و غم خودش خارج کند. این ها توانایی های مرد و زن است توانایی های روحی آنهاست.

 

خطبه عقد مورخ6/6/81

 

همسرم! با طلوع همنشینی ات غروب تنهاییم را پایان بخش...

 

زن یک وظایفی دارد که عاقلانه باید آن وظایف را تشخیص دهد زنها بدانند که اگر زنی، عقل و هوشمندی به خرج دهد، مرد را اداره خواهد کرد. درست است که مرد از لحاظ هیکل قوی تر است اما خداوند متعال طبیعت زن را طوری آفریده که اگر زن و مرد طبیعی و سالم باشند و زن عاقل باشد، کسی که در دیگری بیشتر نفوذ دارد، زن است که البته با زرنگی به خرج دادن و رندی کردن و تحکم وزورگویی نمی توان به آن رسید بلکه با ملایمت، استقبال خوب، خوشرویی، یک مقدار تحمل کردن- البته اندکی، خیلی هم لازم نیست تحمل کند- خدای متعال د رطبیعت زن این تحمل را قرار داده است زن باید با شوهر خود این طور برخورد کند...

 

خطبه عقد مورخ 19/3/72

 

اینکه اسلام آنقد رگفته است که چشمانتان را ببندید، به نامحرم نگاه نکنید. به زن یک جور گفته و به مرد یک جور دیگر گفته! برای اینست که وقتی چشم به یک طرفی رفت، آن وقت بخشی از سهم آن کسی که همسر شماست آن طرف خواهد بود. حالا شما چه زن باشید چه مرد فرقی نمی کند. یک قسمتی می رود آنجا وقتی اینجا کم گذاشتی، محبت ضعیف خواهد شد. محبت که ضعیف شد، بنای خانوادگی متزلزل می شود. آنوقت آنچه که برای تو لازم است از دستت می رود وآنی که برایت مظر است به خیال خودت به دست آورده ای.

خطبه عقد مورخ 17/2/75

 

آدم اول که نگاه می کند همه حسن است. بعد که وارد می شود اخلاقیاتی هست، نقایص و کمبودهایی است، ضعف هایی وجود داردکه  به تدریج در یک دیگر کشف می کنند اینها نباید موجب سردی بشود باید با این کمبود ها ساخت چون بالاخره مرد ایده آل بی  عیب و زن ایده آل بی عیب در هیچ کجای عالم پیدا نمی شود.

خطبه عقد مورخ 24/1/78

 

زن و شوهر باید به یکدیگر احترام بگذارند نه احترام ظاهری و تشریفاتی بلکه احترامی واقعی، قلبا مرد نسبت به زن خود و زن نسبت به مرد خود احساس احترام داشته باشد.

 

احترام را در قلب خود نگه دارید، برای هم حرمت قائل باشید. این در اداره زندگی مهم است. بین زن و شوهر اهانت و تحقیر و تذلیل نباشد

 

خطبه عقد مورخ 2/1/80 و19/9/71

 

همسرم! نگاه مهر آمیز، دستان نوازش گر و قلب مهربانت را به من ببخش.

 

ازدواج و اختیار همسر گاهی در سرنوشت انسان موثر است. خیلی از زنها هستند که شوهرانشان را بهشتی میکنند.

خیلی از مردها هم هستند که زنهایشان را بهشتی می کنند. عکس آن هم هست. اگر زن و شوهر این کانون خانوادگی را قدر بدانند و برای آن اهمیت قائل باشند، زندگی امن و آسوده خواهد شد و کمال بشری برای زن و شوهر در سایه ازدواج خوب ممکن خواهد شد.

هردو کوشش کنید که یکدیگر را متدین، در راه خدا، در راه اسلام، در راه حقیقت، در راه امانت و صداقت نگهدارید و مانع از انحراف  و  لغزش شوید.

خطبه عقد مورخ 10/2/75 و 21/12/79

زن و شوهر باید همدیگر را در راه صحیح و صراط مستقیم الهی حمایت کنند.اگر هر کدام از اینها مشاهده می کنند یک عمل خیر  و یک کار شایسته ای از همسرشان سر می زند، آن را تشویق کنند و اگر برعکس، احساس کردند که خطایی، یک انحرافی- خدای نخواسته-  وجود دارد، سعی در اصلاح آن بکنند. یکدیگر را در راه خدا کمک و تشویق کنند.زن و شوهر باید سعی کنند که یکدیگر را اصلاح کنند نه مثل یک آقا بالاسر که مرتب به دیگری نیش بزند،نه!

مثل یک پرستار، یک مادر و پدر دلسوز.

خطبه عقد مورخ 4/6/79 و 22/12/72

من همیشه به مرد های جوان توصیه می کنم که شما در معاشرت با نامحرم وحتی محارم کاری نکنید و حرفی نزنید که زنان خود را وادار به حسادت کنید. به دختران جوان هم سفارش می کنم، که در برخوردشان با مردهای بیگانه، کاری نکنند و حرفی نزنند که حس حسادت و غیرت شوهرانشان را تحریک نمایند.

این حسادت ها بدبینی می آورد. و پایه های محبت را سست می کند. و از ریشه می سوزاند.

 

خطبه عقد مورخ 10/9/79

همسرم! معصومیت نگاهت را در چارچوب قلبم قاب خواهم کرد.

 

زن و مرد باید هر کدام جایگاه خودشان را بشناسند. مرد نسبت به زن و زن نسبت به مرد، نگاهی محبت آمیز و همراه با یک عشق پاک داشته باشند واین عشق را حفظ کنند چرا که زایل شدنی است، مثل همه چیزهای دیگر باید نگهش دارند و حفظ کنند که زایل نشود.

 

خطبه عقد مورخ 22/12/78

 

همسرم! کبوتر قلبم را بر پنجره فولاد حضورت دخیل بستم تا همیشه رضایم رضایت تو باشد.

 

اگر زن بخواهد شوهرش به او محبت بورزد، باید حرکت وتلاش کند. اگر مرد بخواهد زنش را دوست داشته باشد، باید یک تلاشی انجام بدهد. محبت محتاج تلاش و ابتکار است.

محبت یک امری است که باید زمینه آن را فراهم کرد و زمینه اش اینست که دختر سعی کند اعتماد شوهرش را به خود جلب کند، پسر هم سعی کند اعتماد زنش را به خود جلب کند. وقتی اعتماد طرفین وجود داشت، هر دو به وفاداری هم اطمینان پیدا کردند، محبت زیاد می شود...

 

خطبه عقد مورخ 22/9/79

همسرم! در مسیر پر پیچ و خم زندگی چراغ هدایتم باش.

محبت در صورتی خواهد ماند که طرفین حقوق یکدیگر و حدود خود را رعایت کنند و از آن تخطی و تجاوز نکنند. یعنی در واقع  هر  کدام از این دو طرف که دو شریک هستند و باهم زندگی را بنا می کنند سعی کنند که جای گاه خود را در دل و ذهن و فکر طرف مقابل جایگاه  راسخ و نافذی قرار دهند. یعنی همان نفوذ معنوی، همان ارتباط و پیوند قلبی زن و شوهر. حقوق اسلامی برای این است.

 

اگر بخواهیم این محبت باقی بماند، بجای اینکه از طرف مقابلتان توقع کنید که او مرتب به  شما محبت کند از دل خودتان  بخواهید که طراوش محبت او روز به روز بیشتر شود. محبت به طور طبیعی محبت می آفریند.

 

خطبه عقد مورخ 11/12/77 و 19/7/79

 

همسرم! به حقایق زندگیمان عالمانه بنگر!

 

انسان در تلاطم های زندگی که ناشی از برخوردهای ناگزیر است، به دنبال یک فرصت می گردد تا به آن پناه برد. اگر یک  زوج باشند، در این تلاطم ها به یکدیگر پناه می برند. زن به شوهر پناه می برد و شوهر هم به زنش پناه می برد. مرد در کشاکش زندگی مردانه خود، احتیاج به یک لحظه آرامشی دارد تا راه را ادامه بدهد. آن لحظه ی آرامش کی هست؟ همان وقتی است که او در محیط سرشار از محبت و عطوفت  خانوادگی خودش قرار می گیرد. با همسر خودش که به او  عشق می ورزد، با اوست در کنار اوست و با او احساس یگانگی می کند. وقتی با همسر خود مواجه می شود، این همان لحظه آسایش و آرامش است.

 

خطبه عقد مورخ6/6/81

 

اول زندگی را ساده بردارید، هرچه می توانید در این جهت سعی کنید. البته، اعتقاد نداریم که افراد بایستی بر عیال خودشان،  بر نزدیکان خودشان سخت گیری های تنگ نظرانه بکنند. این عقیده را نداریم، اما عقیده داریم که همه از روی عقیده  و ایمان وعشق و دل  خودشان به یک حدی قانع باشند.

 

زندگی را ساده بگیرید، خودتان را اسیر تشریفات نکنید. اگر از اول وارد مسابقه تشریفات شدید، دیگر رها شدن از آن سخت است

 

خطبه عقد مورخ 12/9/77 و 13/10/77

 

اگر شما عالی ترین مرد دنیا باشید و زن شما مثلا از لحاظ سواد و معلومات و... یک خانم کم سوادی باشد، یا از یک خانواده پایینی  باشد، شما حق کمترین ظلم یا اهانتی به او ندارید، زن همان زن است تا ابد. حق کمترین اهانتی را به او ندارید.

 

زن هم همین طور. گاهی زن، یک خانم باسواد تحصیل کرده است که مثلا حالا با یک مرد کارگری ازدواج کرده است، او هم حق ندارد مرد را تحقیر کند. مرد باز هم برای او نقطه اتکایی است، باید به او تکیه کند.

 

خطبه عقد مورخ 22/12/78

 

در استحکام بنیان خانواده خود زن و شوهر بیشترین نقش را دارند. با گذشت خود، با همکاری خود، با مهربانی و محبت و اخلاق خوب خودشان- که از همه مهمتر هم محبت است- می توانند این بنا را ماندگار و این سازگاری را همیشگی بکنند.

 

خطبه عقد مورخ 17/11/79

 

زن هم در کشاکش زندگی زنانه خود، با بحرانها و با تلاطم ها مواجه می شود. چه در محیط  بیرون از خانه مشغول تلاش و فعالیت  و  کارهای گوناگون سیاسی، اجتماعی و ... باشد یا در داخل خانه مشغول باشد که زحمت و اهمیتش کمتر از کار بیرون نیست. حالا زن  در این کشاکش به تلاطمهایی برخورد می کند وچون  روح او ظریفتر است، بیشتر به آرامش، به آسایش، به تکیه کردن به یک شخص مطمئن احتیاج دارد. او کیست؟ او شوهر است.

انسان که ماشین نیست، انسان روح است، انسان معنویت است، انسان عواطف و احساسات است. حالا می خواهد آرامش پیدا کند. این آرامش کجاست؟ محیط خانواده است.

 

خطبه عقد مورخ 6/6/81 و 16/11/79

 

در جوامع اسلامی، یعنی جوامع متدین و مذهبی، مشاهده می کنیم که دو نفر آدم مدت طولانی باهم زندگی می کنند واصلا از هم  سیر نمی شوند، انس و محبت  وفایشان به همدیگر بیشتر می شود، این همان خاصیت تدین و دینداری و مذهبی و جهات خدایی را رعایت کردن است.

 

خطبه عقد مورخ 2/1/80

 

همسرم! امید که حیات مشترکمان ، به امتداد کوثر در جریان باشد.

اگر چنانچه کسی به خاطر مال و جمال ازدواج کند، طبق روایات ممکن است خدای متعال مال و جمال را به او بدهد و ممکن هم هست ندهد. اما اگر چنانچه برای تقوا و عفاف قدم بگذارد و ازدواج بکند، خدای متعال به او مال هم خواهد داد. ممکن الست کسی بگوید جمال  که اعطا کردنی نیست، یک کسی یا جمال دارد یا ندارد! معنایش اینست که چون جمال در چشم شما و در دل شما و در نگاه شماست. اگر انسان کسی را که خیلی هم جمیل نباشد، دوست داشت او را جمیل می بیند. وقتی کسی را دوست نداشت هرچقدر هم جمیل باشد به  نظر او جمیل نمی آید.

خطبه عقد مورخ 13/10/77

خانواده خوب یعنی، زن و شوهری که باهم مهربان باشند، با وفا و صمیمی باشند و به یکدیگر محبت و عشق بورزند، رعایت هم دیگر را بکنند، مصالح هم دیگر را گرامی و مهم بدارند.

خطبه عقد مورخ 12/9/77

خانواده در اسلام یعنی محل سکونت دو انسان، محمل آرامش روانی دو انسان، محمل انس دو انسان با یکدیگر، محمل تکامل یک نفر به وسیله یک نفر دیگر، آن جایی که انسان در آن صفا می یابد، راحتی روانی می یابد، این محیط خانواده است. کانون خانواده  در  اسلام اهمیت دارد.

 

خطبه عقد مورخ 4/10/74

ارزان ترین تفریح ، خنده و شادی و شوخ طبعی است پس در این مورد خست به خرج ندهید وسخاوتمندانه برخورد کنید.

وقتی که زن و شوهر در پایان کار روزانه یا در وسط روز به هم می رسند، و همدیگر را می بینند، هر دو از هم توقع دارند که توانسته  باشند محیط را شاد، سرزنده، قابل زیست، و رفع کننده خستگی ساخته باشند. این توقع بجایی است. اگر چنانچه بتوانید این  کار را بکنید؛  زندگی شیرین می شود.

خطبه عقد مورخ 24/78

شادابی و سرزندگی یک زن به مرد امید و انگیزه می دهد و شوریدگی و شیدایی را در وجود او دامن می زند.

آدم تنها و مرد تنها و زن تنها که همه عمر را به تنهایی می گذرانند از  دید اسلام یک چیز مطلوبی نیست. مثل یک موجود بیگانه است  در مجموعه ‍‍ پیکره انسانی. اسلام اینطور خواسته که خانواده سلول حقیقی مجموعه پیکره جامعه باشد نه فرد تنها.

خطبه عقد مورخ 5/10/75

جوانها در سنین مناسب، وقتی از دوران جوانی خارج  نشده اند در همان حال گرمی و شور و شوق باید ازدواج کنند. این بر خلاف برداشت و تلقی خیلی از افراد است که خیال می کنند ازدواجهای دوران جوانی ازدواج های زودرس است و ماندگارنیست. درست برعکس است  اینطور نیست. اگر درست صورت بگیرد ازدواج های بسیار ماندگار و خوبی هم خواهد بود و زن و شوهر در چنین خانواده ای کاملا باهم صمیمی خواهند بود.

مراقب باشید همسرتان را  در هیچ امری حساس نکنید و اگر در امری حساس است سعی نکنید بی مهابا در آن محدوده ها وارد شوید بلکه سعی کنید با احتیاط و بشکل غیر مستقیم مطلب را مطرح کنید و نظر همسرتان را در آن مورد جویا شوید.

وقتی زن گرفتید، وقتی شوهر کردید، باید اخلاقتان را خوب کنید، باید همکاری کنید، باید گذشت کنید، باید محبت کنید، باید او  را دوست بدارید و باید به او وفاداری کنید، اینها همه اش احکام شرع است، اینها همه اش دستورات است.

و البته از لحاظ شرایط مادی سهل ترین است. آنچه که در ازدواج مهم است، رعایتهای بشری و انسانی است. رعایتهای اخلاقی هست که دختر و پسر باید تا آخر عمرشان رعایت کنند و رعایت اصلی حفظ این پیوند است.

 

خطبه عقد مورخ6/10/72

 

در اسلام ، ملاک همکاری که اسمش زوجیت است، عبارتست از دین و تقوی که: "المومن کفو المومنه و المسلم کفو المسلمه"

البته در این زمینه هرکس در راه خدا جلوتر، پیشقدم تر، فداکارتر، آگاه تر و به درد بخورتر و برای بندگان خدا نافع تر باشد،  این  بالاتر و بهتر است، ممکن است زن در آن حد نباشد ایرادی ندارد. زن خودش را به سمت او بکشاند. یا زن ممکن است بالاتر باشد، مرد به قدر او نباشد، پس مرد باید خود را به سمت او بکشد.

 

خطبه عقد مورخ 11/6/72

 

همسرم! امین رازهای دلت خواهم بود و صادقانه عشقم را به پایت نثار خواهم کرد.

قالَ الله عزّوجلّ:

***************************************************************

هر کس مرا دوست بدارد، دوست من است و من همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند و همدم کسی هستم که با من هم صحبت شود. کسی را بر می گزینم که مرا اختیار کند. مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند. هر بنده ای که مرا دوست بدارد و من از قلب او این محبّت را ببینم، چنان او را دوست می دارم که کسی بر وی سبقت نگرفته باشد. و هر کس حقیقتا مرا طلب کند، مرا می یابد و هر کس غیر از من را طلب کند هرگز مرا نمی یابد. پس ای مردم روی زمین! غرور های خود را از خود دور کنید و به سوی من بیایید. با من اُنس بگیرید، تا من هم با شما مأنوس شوم و به محبّت شما پیشدستی کنم. بنده ی من، آنگاه که در برابر من به نماز می ایستی، شتاب مکن.

خداوند به ملکی که برای شخص مؤمن موکّل است تا هنگام بیماری از وی مراقبت کند، می فرماید:

بنویس برای این بنده ی مؤمنم همان اعمالی را که در حال سلامتی برایش می نوشتی. چون من هستم که او را بیمار کرده ام.

*******************************************************
نادَیتُمونِى فَلَبَّیتکُم، سَأَلتُمُونِى فَاَعطَیتُکُم، بَارَزتُمونى فَأمهَلتُکُم، تَرَکتُمونِى فَرَعیتُکُم، عَصَیتُمُونِى فَستَرتُکُم ، فَإن رَجعْتُم إلى قِبلْتُکُم وَإن أدبرتُم عَنّى انتَظرتُکُم

مرا خواندید شما را اجابت کردم، از من خواستید به شما عطا نمودم، با من به جنگ و مخالفت برخاستید شما را مهلت دادم، مرا واگذاشتید شما را رعایت کردم، مرا معصیت کردید بر شما پوشاندم، اگر به من باز گردید شما را مى پذیرم و اگر از من روى بگردانید به انتظار شما خواهم بود.

إذا تَابَ الشیخ یقولُ الله عزّ وجلّ: الآن! إذا ذَهَبت قُوّتُک وَتُقطّعَت شَهوَتُک؟ بَلى أنا أرحَم الرّاحِمین، بَلى أنا أرحَم الرّاحمین.

هنگامى که پیرمرد توبه کند خداى عزّوجلّ مى فرماید: اکنون که قدرتت از دست رفته و میل و شهوتت قطع شده توبه مى کنى ؟ توبه کن که من مهربان ترین مهربانانم ، آرى من مهربان ترین مهربانانم.

*******************************************************

ای فرزند آدم!

مریض شدم به عیادتم نیامدی!

او با تعجب می گوید:

پروردگارا چگونه از تو عیادت کنم در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی؟!

خدا می فرماید: بنده ی من مریض شد، چنانچه به عیادت او می رفتی هر آینه مرا در کنار او می یافتی.

از تو طلب آب کردم مرا سیراب ننمودی!

او می گوید: پروردگارا چگونه تو را سیراب کنم در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی؟!

خدا می فرماید: بنده ی من از تو طلب آب کرد، چنانچه به او آب می دادی آن را در نزد من می یافتی.

از تو طعام و غذا خواستم مرا طعام ندادی!

او می گوید: پروردگارا چگونه تو را طعام دهم در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی؟!

خدا می فرماید: بنده ی من از تو غذا و طعام خواست و اگر تو به او غذا می دادی آن را در نزد من می یافتی.

ای فرزند آدم!

به آنچه که به تو دادم راضی باش، از زاهدترین مردم خواهی شد.

ای فرزند آدم!

به آنچه که به تو واجب کردم عمل کن، از عابدترین مردم خواهی شد.

ای فرزند آدم!

از آنچه که بر تو حرام کردم دوری کن، از متّقی ترین مردم خواهی شد.

ای فرزند آدم!

 سه مرحمت به تو نمودم:

پنهان نمودم از تو چیزهایی را که اگر خانواده ات علم به آنها پیدا می کردند، هرگز تو را پنهان نمی نمودند.

به تو وسعت در رزق و روزی دادم. آنگاه از تو قرض خواستم برای خودت، اما تو چیزی پیش نفرستادی.

هنگام مرگ به تو اجازه دادم در ثلث مالت تصرف کنی اما تو چیزی پیش نفرستادی

ای فرزند آدم!

چه بسیار بلاها که به واسطهء محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته، به دشمنی ام برخاستی.

***************************************************************

ای موسی!

هر‌که از گناهکاران نزد تو آمد و به تو پناه برد، بگو خوش آمدی و آسوده شدی، چه جایگاه بزرگی است پیشگاه خداوند عالم. و بر ایشان آمرزش بخواه و بر ایشان مانند یکی از خودشان باش.

ای موسی!

آن که بر من شوریده و گناه می کند تو را نفریبد. روزی مرا می خورد و دیگری را بندگی می کند... آن‌چنان او را به بند می کشم که راه گریزی نداشته باشد.

ای موسی!

آرزوهای بسیاری برای دنیا نداشته باش، زیرا دلت را سخت می‌کند و کسی که دلش سخت باشد از من دور می‌شود.

ای موسی!

 علاقه به دنیا را در قلبت جای مده. چون در نزد من گناهی بزرگ تر از علاقه به دنیا نیست.

خانه ستمکاران جای تو نیست. جسمت را از آنجا (دنیا) خارج کن و قلباً از آن جدا شو.

دنیا خانه ی بدی است مگر برای کسانی که در آنجا عمل نیک انجام می دهند.

ای موسی!

آیا می دانی من چقدر به تو ترحم نموده ام؟ موسی گفت: تو از مادرم به من مهربان تری.

خداوند فرمود: موسی مادرت در اثر فضل من، بر تو ترحم می کرد. من بودم که او را بر تو مهربان ساختم و قلب او را پاک نمودم، تا او تو را پاک تربیت کند.

*******************************************************

ای داوود!

خودت و اصحابت را از همه ی شهوات برحذر بدار. زیرا دل هایی که اسیر شهوت دنیا باشند، عقلشان نمی تواند مرا درک کند.

ای داوود!

به مردم روی زمین از قول من بگو: هر کس مرا دوست بدارد، دوست من است و من همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند و مونس کسی هستم که با من هم صحبت شود. کسی را بر می گزینم که مرا اختیار کند. مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند. هر بنده ای که مرا دوست بدارد و من از قلب او این محبّت را ببینم، چنان او را دوست می دارم که کسی بر وی سبقت نگرفته باشد. و هر کس حقیقتا مرا طلب کند، مرا می یابد و هر کس غیر از من را طلب کند هرگز مرا نمی یابد. پس ای مردم روی زمین! غرور های خود را از خود دور کنید و به سوی کرامت و مصاحبت من بیایید. با من مجالست و اُنس بگیرید، تا من هم با شما مأنوس شوم و به محبّت شما پیشدستی کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه که باعث می شود دختر و پسر به سمت هم کشیده شوند، نیاز به عاطفه، مهر و محبت و غریزه جنسی و... می باشد. به هر حال باید به این نیاز ها پاسخ داده شود، ولی چطور و چگونه و از چه مسیری!؟؟

اگر فردی برای رفع این نیازها به رابطه نامشروع با جنس مخالف بپردازد، در ابتدای کار شاید به نظر خود این ارتباط رفع نیاز وی را کرده است، ولی آسیب های زیادی(و بعضا جبران ناپذیر!) در این ارتباط متولد می شود.

این ارتباط می تواند جلوی ازدواج و تشکیل خانواده را در زمان نیاز از بین ببرد! و این آسیب زمینه ساز بقیه خسارت هاست!!!

وقتی یک مرد می بیند ارتباط با یک دختر از راه غیر شرع نیز فراهم هست، با توجه به اینکه مشکلات جامعه زیاد می باشد، به جای ازدواج تن به این رابطه می دهد؛ به این رابطه تن می دهد چون که می داند ازدواج نیاز به مردی پرکار، فعال و بانشاط دارد، و از آنجا که انسان ذاتا تن پرور است، لذا یک مرد بوسیله ی این ارتباط هم رفع نیاز خود نموده، و هم به خود سختی نداده است(خوب هواستان را جمع کنید خانم ها، مرد های تنبل نتیجه ی...!؟).

این ارتباط مرد را تن خواه، سست، بی اراده و... می کند، و یک همچنین مردی می تواند برای جامعه خطر آفرین باشد. زیرا سعی او بر این است که همواره با کمترین کار و تلاش بیشترین لذت و بهره را در امورات زندگی خود داشته باشد. همچنین برای این فرد زن به عنوان یک وسیله تلقی می شود، ولذا جایگاهی که خداوند تبارک وتعالی برای زن قرار داده بود، به وسیله ی خود زن از بین می رود!

این همه آسیب و بی بندوباری ناشی از سرآغاز یک ارتباط نامشروع دختر و پسر است.

از ماست که بر ماست...

آن روی سکه

حال اگه یک مرد نتواند از یک دختر کوچکترین ارتباط نامشروع را بگیرد، آنگاه این فرد تنها راهی را که پیش روی خود می بیند تا اینکه بتواند رفع نیاز خود کند، ازدواج می داند! و برای اینکه شرایط ازدواج خود را فراهم کند دست به تلاش و کوشش می زند و از سستی خارج می شود، چنین فردی برای یک جامعه بسیار مفید می باشد، و می تواند جامعه ساز باشد.(البته برای اینکه شخص در یک چنین شرایطی دست به خلاف و تباهی نزند نیاز به تربیت صحیح خانوادگی دارد، که از کودکی در او شکل می گیرد، و در این پست به علت خلط مبحث آورده نمی شود!!!).

فرد در چنین شرایطی تلاش خود را دوچندان می کند، و در اینجاست که سن ازدواج پایین می آید. و جامعه را به رشد می رساند.

زمانی که یک چنین ارتباطی شکل گیرد

یک دختر در چنین شرایطی همه ی احساسات و عواطف خود را خرج می کند، و همچنین خیلی از فرصت ها را از دست می دهد برای اینکه با این مرد به وصلت برسد، و همه ی فکر و ذهنش مشغول وی می شود!

و اگر به این پسر نرسد احساسات و عواطف خود را از دست می دهد!؟

و بی اعتمادی نصیبش می شود و دیگر نمی تواند شریک زندگی خوبی، برای همسر آینده اش باشد.

خلاصه ما که نتوانستیم در این ارتباط یک نقطه مثبت پیدا کنیم!

هرچه بیشتر فکر کنیم این آسیب ها هم بیشتر می شود!

و بدترین آسیب این رابطه اینست که:

ما از فرمان کسی که ما را بی منت آفرید سرپیچی کرده ایم


درحالی که به بندگانش فرمود:


*و یک لحظه از گناهکاران نباشید*

 و چه بد است ناسپاسی...

بار الهی به ما بیاموز قبل از انجام هر فعلی، نتیجه ی آن را یک بار مرور کنیم، تا اینکه ما زمینه  ساز فعل اشتباه در ملک تو نباشیم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم


خلقت انسان

یه روزی خدا امد نشست و از سر لطف و رحمت خویش ما را به خاطر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم)، حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خلق کرد؛ برای اینکه ما بتوانیم به او برسیم، و راه رسیدن ما را عبادت قرار داد، عبادت هم جز این نیست که همه حال برای خدا باشیم و برای رضای او! و چون ما ضعیف بودیم و طاقتمان کم بود خدا به ما فرصت اندکی داد، فرصتی به اندازه یک چشم به هم زدن!!!

چون خدا می دونست ما توان تحمل سختی های دنیا را نداریم!

خب حال که فرصت انقد کم هست ما باید اسباب سفر را سریع آماده کنیم! برای اینکه بتوانیم در بی نهایت (بهشت برین) به سمت بی نهایت (خدا) گام بر داریم، و چون این دنیا محدود است ما نمی توانیم برای شناخت بی نهایت گام برداریم، و فقط باید اسباب سفر را برداریم! تا در بی نهایت به دنبال بی نهایت حرکت کنیم و او را بشناسیم.


انتخاب درست

برای اینکه بتوانیم به شناختی برسیم که به شناخت بی نهایت می پیوندد، باید زمانی که میخواهیم اسباب را آماده کنیم انتخاب درست و شایسته ای داشته باشیم! برای اینکه انتخاب درست داشته باشیم نیاز به شناخت هست، و لازمه این شناخت اینست که معبود حقیقی و یگانه و بی نیاز را انتخاب کرد و در پی کشف صفاتش برآییم و این صفات را در خود پدید آوریم، که اسباب می باشد.

تاریخ و زمان مرگ ما رقم خورده و ثبت شده و یک لحظه تغییر نخواهد داشت و ملک الموت ما منتظر روز مقرر شده می باشد! اینکه در پی انجام چه اموری جان می دهیم دست خودمان است! این دست خود انسان هاست که در حال گناه جان بدهن یا در حال عبادت!

پس باید احتیاط کرد و همیشه در حال عبادت بود! و اگر گناهی صورت گرفت باید بلافاصله استغفار کرد که مبادا زمان گناه ما با وقت موت مابه هم برسند!

                          *و لحظه ای از گناه کاران نباشید*

باید مسیری را در زندگی بر اساس هدف تعیین کرد و کلاس های فوق برنامه را که برای رسید به هدف لازم است در این مسیر قرار داد (با نظم و ترتیب و بر اساس نیاز جامعه و...)

این نباشد که در برهه زمانی تبدیل به یک مسیر جداگانه بشود!!

مثلا با دیدین سخنرانی ها فلسفی مفید از فردی ما مسیر خودمان را یادگیری این مباحث قرار دهیم، و پس از مدتی با گوش دادن سخنرانی عرفانی شخصی دیگر مسیر خودمون را گوش دادن این سخنرانی ها قرار بدیم و ... .

این سخنرانی ها نباید برای ما مسیر باشند. این ها کلاس ها فوق برنامه هستن نه اینکه این ها را مسیر قرار بدیم و باید بر اساس نیاز این کلاس ها را وارد تنها مسیر زندگی کرد!

 

« اگر کسی اهلیت داشته باشد، یعنی طالب معرفت باشد و در طلب جدیت و خلوص داشته باشد، در و دیوار به اذن الله معلمش خواهند بود. »

                                                 العبد محمد تقی بهجت

 


بسم الله الرحمن الرحیم

باید اندیشید... 

بعضی ها فقط تقلید محض می کنند و اما غافلند از یک لحظه تفکر و تدبر در امور!

اگر فقط تقلید محض باشیم امکان لغزش به راحتی برای ما فراهم هست؛ چرا!؟ و چگونه!؟

خود اینکه قوه ی تعقل مان را به کار نمی گیریم و حاضر نیستیم حتی در امور زندگیمان بیاندیشیم؛

خودش بزرگترین کوتاهی حساب میشه...!

و اینکه عمر خود را به تقلید تباه کردیم و حاضر نشدیم برای یک بار هم که شده پنجره حقایق را به روی خوی باز کنیم و در وجود خودمان اون واقعیت ها را درک کنیم...!

پس بیاییم برای یکبار هم که شده نه! برای همیشه! جوان مردانه به کارهای خودمان فکر کنیم!

حال نحوه ی درست فکر کردن چیست؟

اینا دیگه باید با شما دوستان عزیز بحث کنیم!؟

منتظر نظرات شما عزیزان هستیم.

 

 

           « السلام علیک یا حسن بن علی »

 


بسم الله الرحمن الرحیم


اندرزهای امیرالمومنین (علیه السلام)

صدوق با سند خود از عبدالله بکر مرادی، از امام موسی کاظم، از امام صادق، از امام محمد باقر، از امام سجاد، از امام حسین (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود:

«روزی امیرمومنان (علیه السلام) ، در جمع یاران خود نشسته، آنان را برای جنگ، آماده می کرد؛ پیرمردی – که آثار رنج سفر بر چهره داشت -، وارد شد و پرسید»: امیرمومنان (علیه السلام) کجاست؟ حضرت (علیه السلام) را به او نمایاندند؛ سلام کرد و گفت: ای امیرمومنان (علیه السلام) ! من از جانب شام، خدمت شما رسیده ام؛ پیرمردی کهنسالم؛ درباره فضایل شما بسیار شنیده ام؛ من حدس می زنم که بزودی کشته خواهی شد؛ از آن علومی که خدا به تو آموخته است به من بیاموز.

حضرت (علیه السلام)  فرمود: آری، ای پیرمرد! هر کس دو روز او برابر باشد باخته و زیان کار است.

هرکس فردایش، بدتر از امروز او باشد، محروم (بی نصیب) مانده است.

هر کس در هنگام سلامت دنیای خود، به کاستی های اخروی خویش اهمیت ندهد، او نابود شونده است.

هرکس که عهده دار کمبود های خود نشود، هوای نفس بر او چیره گردد و هر کس که در کاستی ها، ماندگار شود برای او مرگ بهتر است.

ای پیرمرد! آنچه را که برای خود می پسندی، برای مردم بپسند و با مردم، چنان رفتار کن که دوست داری با تو، آن چنان کنند.

سپس رو به اصحاب خود کرده، فرمود:

هان ای مردم! آیا اهل دنیا را نمی بینید که گوناگون، صبح و شام می کنند؟! دسته ای از پا درآمده به خود می پیچند؛ دسته ای عیادت کننده و یا عیادت شونده اند؛ گروهی در حال جان کندن هستند؛ عده ای امیدی به آنها نیست؛ دسته ای مرده و کفن پوش اند؛ گروهی از پی دنیایند و مرگ، از پی آنان است و گروهی خود غافلند، در حالی که از آنان غافل نیستند و بازماندگان، از پی گذشتگان خواهند رفت.
« پس یزید بن صوحان عبدی، از آن جناب پرسید »:
ای امیرمومنان(علیه السلام) ! کدام فرمانروا چیره تر و نیرو مندتر است؟
فرمود: هوای نفس.
پرسید: کدام ذلت خوار کننده ترین است؟
فرمود: حرص بر دنیا.
پرسید: کدام فقر سخت ترین است؟
فرمود: کفر پس از ایمان.
پرسید: گمراه کننده ترین دعوت کدام است؟
فرمود: دعوت کننده به چیزی که تحقق نخواهد یافت.
پرسید: با فضیلت ترین عمل کدام است؟
فرمود: تقوا
پرسید: کمک سازترین عمل کدام است؟
فرمود: طلب آنچه نزد خداست.
پرسید: بدترین دوست کیست؟
فرمود: آنکه معصیت خدا را برای تو جلوه دهد.
پرسید: بدبخت ترین مردم کیست؟
فرمود: آنکه دین خود را به دنیای دیگری بفروشد.
پرسید: نیرومند ترین مردم کیست؟
 فرمود: آنکه بردبار است.
پرسید: تنگ نظر ترین و آزمند ترین مردم، کیست؟
فرمود: آنکه مالی حرام بدست آورد و آن را به ناحق، مصرف کند.
پرسید: زیرک ترین مردم کیست؟
فرمود: آنکه راه راستی را از گمراهی، تمیز دهد و به راه راست رو کند.
پرسید: مصمم ترین مردم کیست؟
فرمود: آنکه دگرگونی های دنیا را ببیند و با این حال فریب نخورد.
پرسید: افسوس خورترین مردم کیست؟
فرمود: آنکه از دنیا و آخرت، محروم ماند؛ این همان زیان آشکار است.
پرسید نابینا ترین مردم کیست؟
 فرمود: آنکه کار خود را برای غیر خدا کند و بخواهد که خدا بر آن پاداشش دهد.
پرسید: بهترین قانع کدام است؟
فرمود: آنکه به هر چه خدای سبحان به او داده راضی باشد.
پرسید: سخت ترین مصیبتها کدام است؟
فرمود: مصیبت در دین.
پرسید: محبوب ترین اعمال پیش خداوند کدام است؟
فرمود: انتظار فرج.
پرسید: بهتیرن مردم نزد خدا کیست؟
فرمود: آنکه از خدا بیش از همه ترسان است؛ در عمل بیش از همه پارساست و به دنیا بیش از همه بی رغبت است.
پرسید: از نزد خدای سبحان، بهترین سخن کدام است؟
فرمود: ذکر فراوان او و از راه نیایش، به او لابه نمودن.
پرسید: راست ترین سخن کدام است؟
فرمود: شهادت دادن به اینکه هیچ معبود به حقی، جز خدا نیست.
پرسید: نزد خداوند سبحان، بزرگترین عمل کدام است؟
فرمود: تسلیم حق بودن و پارسایی داشتن.
پرسید: راستگو ترین مردم کیست؟
فرمود: آنکه در همه جا راست گوید.
سپس رو به پیرمرد نموده، فرمود: ای پیرمرد:! خدای سبحان مردمی را آفریده که به خاطر محبتی که به آنان داشه، دنیا را بر آنان سخت گرفته و به دنیا و زینتهایش، بی میلشان ساخته است؛ از این رو به « دارالسلامی » که آنان را به آن فرا خوانده، علاقه یافته اند؛ بر تنگنای زندگی و بر ناخوشی های دنیا، شکیبا و به آن ( آبرومندی و) کرامتی که نزد خداست، مشتاق گشته اند؛ پس فداکاری می کنند، تا خشنودی خدا را بدست آورند و سرانجام اعمال آنان، شهادت خواهد بود؛ خدا را ملاقات می کنند، در حالی که از آنان خشنود است.
آنان دانستند که مرگ راه قطعی همه ی گذشتگان و ماندگان است؛ از این رو، برای آخرت خویش توشه ای جز طلا و نقره، اندوختند و پوشاک زبر، به تن کردند و بر مصیبتها، صبر نمودند و اضافه را (برای آخرت) پیش فرستادند و تنها، برای خدا و در راه خدا با مردم، دوستی و دشمنی کردند؛ اینان، چراغهای هدایت و سعادتمندان سرای جاودانند والسلام.

منبع: برگرفته از کتاب « فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه السلام) » صص 827-831

  • abd mosleh

     

     کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود                     نور قرآن در خفا می ماند اگر زینب نبود

     خشک می شد چشمه ی اشک یتیمان در سفر          ناله ها در سینه می ماند اگر زینب نبود

     شعله بر دلها نمی افکند هرم خطبه ها                          کربلا نا آشنا می ماند اگر زینب نبود



این چنین که تو در اندیشه این دنیایی
چه نیازی ست به شیطان؟ تو خودت می آیی!
عقل سرگشته و حیران ز پریشانی ما
کار شیطان شده راحت ز مسلمانی ما
همه ی زندگی ات را سر این تن دادی
خوب بنگر که به افسار که گردان دادی؟
این که این گونه تو را بند زده، شیطان است
روز و شب هی به تو لبخند زده، شیطان است
دشمن توست اگر همره راهت شده است
باعث خستگی و روی سیاهت شده است
به چه دل خوش شده ای؟ دست بیفشان ز تنت!
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنت
مرغ باغ ملکوتی پر و بالی داری
تو همراهی با نفس، چه حالی داری؟!
چقدر دور و بر تو زهوس پر شده است
از پر زخمی تو حجم قفس پر شده است
فکر کردی که چرا روح و تنت کرد فرود؟
به کجا می روی و آمدنت بهر چه بود؟
تو که در اصل در این کنج زمین تنهایی
رفت عمرت به فنا، کی به خودت می آیی؟
توبه کن! توبه، تو که وقت عبادت داری
تا که این چند نفس مانده و فرصت داری
تو ز بالایی و باید به خدا برگردی
وقت داری، مددی کن به خدا برگردی!
بارالها چه کنم آب حیاتم بدهی
باز وقت سحر از غصه نجاتم بدهی
دل که از مهر تو خالی شده، دیگر دل نیست
هر که دلبسته ی دنیا بشود، عاقل نیست!
                                                                                                                               مهدی رحیمی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • abd mosleh