أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى

آیا انسان ندانست که خداوند همه ی اعمالش را می بیند!؟

أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى

آیا انسان ندانست که خداوند همه ی اعمالش را می بیند!؟

مشخصات بلاگ
أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است


بسم الله الرحمن الرحیم

باید اندیشید... 

بعضی ها فقط تقلید محض می کنند و اما غافلند از یک لحظه تفکر و تدبر در امور!

اگر فقط تقلید محض باشیم امکان لغزش به راحتی برای ما فراهم هست؛ چرا!؟ و چگونه!؟

خود اینکه قوه ی تعقل مان را به کار نمی گیریم و حاضر نیستیم حتی در امور زندگیمان بیاندیشیم؛

خودش بزرگترین کوتاهی حساب میشه...!

و اینکه عمر خود را به تقلید تباه کردیم و حاضر نشدیم برای یک بار هم که شده پنجره حقایق را به روی خوی باز کنیم و در وجود خودمان اون واقعیت ها را درک کنیم...!

پس بیاییم برای یکبار هم که شده نه! برای همیشه! جوان مردانه به کارهای خودمان فکر کنیم!

حال نحوه ی درست فکر کردن چیست؟

اینا دیگه باید با شما دوستان عزیز بحث کنیم!؟

منتظر نظرات شما عزیزان هستیم.

 

 

           « السلام علیک یا حسن بن علی »

 


بسم الله الرحمن الرحیم


اندرزهای امیرالمومنین (علیه السلام)

صدوق با سند خود از عبدالله بکر مرادی، از امام موسی کاظم، از امام صادق، از امام محمد باقر، از امام سجاد، از امام حسین (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود:

«روزی امیرمومنان (علیه السلام) ، در جمع یاران خود نشسته، آنان را برای جنگ، آماده می کرد؛ پیرمردی – که آثار رنج سفر بر چهره داشت -، وارد شد و پرسید»: امیرمومنان (علیه السلام) کجاست؟ حضرت (علیه السلام) را به او نمایاندند؛ سلام کرد و گفت: ای امیرمومنان (علیه السلام) ! من از جانب شام، خدمت شما رسیده ام؛ پیرمردی کهنسالم؛ درباره فضایل شما بسیار شنیده ام؛ من حدس می زنم که بزودی کشته خواهی شد؛ از آن علومی که خدا به تو آموخته است به من بیاموز.

حضرت (علیه السلام)  فرمود: آری، ای پیرمرد! هر کس دو روز او برابر باشد باخته و زیان کار است.

هرکس فردایش، بدتر از امروز او باشد، محروم (بی نصیب) مانده است.

هر کس در هنگام سلامت دنیای خود، به کاستی های اخروی خویش اهمیت ندهد، او نابود شونده است.

هرکس که عهده دار کمبود های خود نشود، هوای نفس بر او چیره گردد و هر کس که در کاستی ها، ماندگار شود برای او مرگ بهتر است.

ای پیرمرد! آنچه را که برای خود می پسندی، برای مردم بپسند و با مردم، چنان رفتار کن که دوست داری با تو، آن چنان کنند.

سپس رو به اصحاب خود کرده، فرمود:

هان ای مردم! آیا اهل دنیا را نمی بینید که گوناگون، صبح و شام می کنند؟! دسته ای از پا درآمده به خود می پیچند؛ دسته ای عیادت کننده و یا عیادت شونده اند؛ گروهی در حال جان کندن هستند؛ عده ای امیدی به آنها نیست؛ دسته ای مرده و کفن پوش اند؛ گروهی از پی دنیایند و مرگ، از پی آنان است و گروهی خود غافلند، در حالی که از آنان غافل نیستند و بازماندگان، از پی گذشتگان خواهند رفت.
« پس یزید بن صوحان عبدی، از آن جناب پرسید »:
ای امیرمومنان(علیه السلام) ! کدام فرمانروا چیره تر و نیرو مندتر است؟
فرمود: هوای نفس.
پرسید: کدام ذلت خوار کننده ترین است؟
فرمود: حرص بر دنیا.
پرسید: کدام فقر سخت ترین است؟
فرمود: کفر پس از ایمان.
پرسید: گمراه کننده ترین دعوت کدام است؟
فرمود: دعوت کننده به چیزی که تحقق نخواهد یافت.
پرسید: با فضیلت ترین عمل کدام است؟
فرمود: تقوا
پرسید: کمک سازترین عمل کدام است؟
فرمود: طلب آنچه نزد خداست.
پرسید: بدترین دوست کیست؟
فرمود: آنکه معصیت خدا را برای تو جلوه دهد.
پرسید: بدبخت ترین مردم کیست؟
فرمود: آنکه دین خود را به دنیای دیگری بفروشد.
پرسید: نیرومند ترین مردم کیست؟
 فرمود: آنکه بردبار است.
پرسید: تنگ نظر ترین و آزمند ترین مردم، کیست؟
فرمود: آنکه مالی حرام بدست آورد و آن را به ناحق، مصرف کند.
پرسید: زیرک ترین مردم کیست؟
فرمود: آنکه راه راستی را از گمراهی، تمیز دهد و به راه راست رو کند.
پرسید: مصمم ترین مردم کیست؟
فرمود: آنکه دگرگونی های دنیا را ببیند و با این حال فریب نخورد.
پرسید: افسوس خورترین مردم کیست؟
فرمود: آنکه از دنیا و آخرت، محروم ماند؛ این همان زیان آشکار است.
پرسید نابینا ترین مردم کیست؟
 فرمود: آنکه کار خود را برای غیر خدا کند و بخواهد که خدا بر آن پاداشش دهد.
پرسید: بهترین قانع کدام است؟
فرمود: آنکه به هر چه خدای سبحان به او داده راضی باشد.
پرسید: سخت ترین مصیبتها کدام است؟
فرمود: مصیبت در دین.
پرسید: محبوب ترین اعمال پیش خداوند کدام است؟
فرمود: انتظار فرج.
پرسید: بهتیرن مردم نزد خدا کیست؟
فرمود: آنکه از خدا بیش از همه ترسان است؛ در عمل بیش از همه پارساست و به دنیا بیش از همه بی رغبت است.
پرسید: از نزد خدای سبحان، بهترین سخن کدام است؟
فرمود: ذکر فراوان او و از راه نیایش، به او لابه نمودن.
پرسید: راست ترین سخن کدام است؟
فرمود: شهادت دادن به اینکه هیچ معبود به حقی، جز خدا نیست.
پرسید: نزد خداوند سبحان، بزرگترین عمل کدام است؟
فرمود: تسلیم حق بودن و پارسایی داشتن.
پرسید: راستگو ترین مردم کیست؟
فرمود: آنکه در همه جا راست گوید.
سپس رو به پیرمرد نموده، فرمود: ای پیرمرد:! خدای سبحان مردمی را آفریده که به خاطر محبتی که به آنان داشه، دنیا را بر آنان سخت گرفته و به دنیا و زینتهایش، بی میلشان ساخته است؛ از این رو به « دارالسلامی » که آنان را به آن فرا خوانده، علاقه یافته اند؛ بر تنگنای زندگی و بر ناخوشی های دنیا، شکیبا و به آن ( آبرومندی و) کرامتی که نزد خداست، مشتاق گشته اند؛ پس فداکاری می کنند، تا خشنودی خدا را بدست آورند و سرانجام اعمال آنان، شهادت خواهد بود؛ خدا را ملاقات می کنند، در حالی که از آنان خشنود است.
آنان دانستند که مرگ راه قطعی همه ی گذشتگان و ماندگان است؛ از این رو، برای آخرت خویش توشه ای جز طلا و نقره، اندوختند و پوشاک زبر، به تن کردند و بر مصیبتها، صبر نمودند و اضافه را (برای آخرت) پیش فرستادند و تنها، برای خدا و در راه خدا با مردم، دوستی و دشمنی کردند؛ اینان، چراغهای هدایت و سعادتمندان سرای جاودانند والسلام.

منبع: برگرفته از کتاب « فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه السلام) » صص 827-831

  • abd mosleh

     

     کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود                     نور قرآن در خفا می ماند اگر زینب نبود

     خشک می شد چشمه ی اشک یتیمان در سفر          ناله ها در سینه می ماند اگر زینب نبود

     شعله بر دلها نمی افکند هرم خطبه ها                          کربلا نا آشنا می ماند اگر زینب نبود



این چنین که تو در اندیشه این دنیایی
چه نیازی ست به شیطان؟ تو خودت می آیی!
عقل سرگشته و حیران ز پریشانی ما
کار شیطان شده راحت ز مسلمانی ما
همه ی زندگی ات را سر این تن دادی
خوب بنگر که به افسار که گردان دادی؟
این که این گونه تو را بند زده، شیطان است
روز و شب هی به تو لبخند زده، شیطان است
دشمن توست اگر همره راهت شده است
باعث خستگی و روی سیاهت شده است
به چه دل خوش شده ای؟ دست بیفشان ز تنت!
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنت
مرغ باغ ملکوتی پر و بالی داری
تو همراهی با نفس، چه حالی داری؟!
چقدر دور و بر تو زهوس پر شده است
از پر زخمی تو حجم قفس پر شده است
فکر کردی که چرا روح و تنت کرد فرود؟
به کجا می روی و آمدنت بهر چه بود؟
تو که در اصل در این کنج زمین تنهایی
رفت عمرت به فنا، کی به خودت می آیی؟
توبه کن! توبه، تو که وقت عبادت داری
تا که این چند نفس مانده و فرصت داری
تو ز بالایی و باید به خدا برگردی
وقت داری، مددی کن به خدا برگردی!
بارالها چه کنم آب حیاتم بدهی
باز وقت سحر از غصه نجاتم بدهی
دل که از مهر تو خالی شده، دیگر دل نیست
هر که دلبسته ی دنیا بشود، عاقل نیست!
                                                                                                                               مهدی رحیمی