دل ما را دریاب
پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۵۰ ق.ظ
این چنین که تو در اندیشه این دنیایی
چه نیازی ست به شیطان؟ تو خودت می آیی!
عقل سرگشته و حیران ز پریشانی ما
کار شیطان شده راحت ز مسلمانی ما
همه ی زندگی ات را سر این تن دادی
خوب بنگر که به افسار که گردان دادی؟
این که این گونه تو را بند زده، شیطان است
روز و شب هی به تو لبخند زده، شیطان است
دشمن توست اگر همره راهت شده است
باعث خستگی و روی سیاهت شده است
به چه دل خوش شده ای؟ دست بیفشان ز تنت!
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنت
مرغ باغ ملکوتی پر و بالی داری
تو همراهی با نفس، چه حالی داری؟!
چقدر دور و بر تو زهوس پر شده است
از پر زخمی تو حجم قفس پر شده است
فکر کردی که چرا روح و تنت کرد فرود؟
به کجا می روی و آمدنت بهر چه بود؟
تو که در اصل در این کنج زمین تنهایی
رفت عمرت به فنا، کی به خودت می آیی؟
توبه کن! توبه، تو که وقت عبادت داری
تا که این چند نفس مانده و فرصت داری
تو ز بالایی و باید به خدا برگردی
وقت داری، مددی کن به خدا برگردی!
بارالها چه کنم آب حیاتم بدهی
باز وقت سحر از غصه نجاتم بدهی
دل که از مهر تو خالی شده، دیگر دل نیست
هر که دلبسته ی دنیا بشود، عاقل نیست!
مهدی رحیمی
- ۹۲/۰۸/۰۹